الان اخر شب است و من خوابم می یاد اما حس خوبی ندارم ... می دونید امروز یه سرخ باد وحشتناک اومد و یزد و در نوردید خیلی چیز مزخرفی بود .... از اون وقت تا به حال دوباره سرم درد میکنه بوی خاک توی دماغم کز میخوره و به خودم میگم گرد و خاکم شد موضوع امروز وبلاگ ؟ واقعا الان می فهمم چه مصیبتی سر جنوبی های عزیز میاد هنوز یک ماه از خونه تکونیا نگذشته دوباره باید همه جا رو اب و جارو کنی و نق نق بشنوی ...
اما شاید گرد و خاک هم گناه داره ... خوب از نظر من همه گناه دارن و همه خوبن .. شاید حتی سوسک چندش اورم خوب باشه .. ما که از حمکت خدا بی خبریم ... شاید مثلا خاک فرستاده بگه شکر کنید همین یکباره و بقیه سال به سامانیدحالا اگه تابستونتون فقط گرم و هلاک کنندس واسه جنوبیا گرم و شرجی و خاک الوده .. راستی یادم افتاد غرب زلزله زدمون هم خیلی اوضاش نا به سامانه .... از دست من بی دست و پا که کاری بر نمیاد حتی کار ندارم که حالا بخوام پول بفرستم حتی به مقدار ناچیز... دلم میسوزه .. برای خودم که اینقدر هنوز ناتوانم که فقط میتونم براشون همدردی کنم و دعا پشت دعا که انشااله خدا کمکشون کنه ...خدایا دست مارم به دستشون برسون ... حامی انچنانی نیستیم اما بالاخره میگم که پشتتونیم تا اونجایی که عرضه داشته باشیم ...