خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....





چه با ویرگول چه بدون ویرگول

چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۲۶ ب.ظ


کلاس دوم  سوم بودم که برای اولین بار با پدیده ای به نام ویرگول آشنا شدم   ،و چیزی که از اولین  برخوردم با ویرگول یادم میاد این  جملست : چه چیز مزخرفی!

از همون اول باهاش رابطه خوبی نداشتم  و این باعث شد تا توی همون اولین امتحان توی اون سوالی که گفته بود " ویرگول ها را در جای مناسب خود در متن قرار دهید  " همه  ویرگول ها رو جای اشتباه بگذارم و از اون به بعد بود که من برای امتحان های فارسی کل متن کتاب رو با ویرگول هاش حفظ  میکردم ! من حتی فرق کاما و ویرگول رو هم نمیدونستم واولین باری که توی دیکته ها کلمه کاما به گوشم خورد فکر کردم  کلمست و نوشتمش  ( در این حد تباه !) خلاصه که معلممون  دید خیلی شوت میزنم  یه روز کشیدم کنار و گفت این کاما همون ویرگول خودمونه به واالله 

خصامت من و ویرگول  تقریبا تا کلاس پنجم  ادامه داشت چون  اون موقع ها (  دوران جاهلیتم رو میگم ) من آرزوی نویسنده شدم داشتم اما فکر میکردم تا یاد نگیرم کجا ها باید ویرگول بزارم هیچوقت نمیتونم نویسنده بشم و از اونجایی که بلند پروازی هام رو به هیچکس نمیگفتم  در این عقیده جاهلی فرو رفته بودم و هیچکس نبود تا منو نجات بده! تا اون روز فرخنده که یادم نمیاد دقیقا کِی بود اما روزی بود برای گشایش درهای رحمت الهی

کلاس پنجم بودم که برای اولین بار  فهمیدم که ویراستار کیه و کارش چیه ! هیچوقت فکر نمیکردم همچین ادم های فرشته گونه ای هم روی  زمین وجود  داشته باشن که اگه تو ویرگول ها رو جای درستش نگزاری بیان و ویرگول هات رو برات درست بکنن! و اینجوری شد که اشنایی من با ویراستار ها  و کار ویراستاری  باعث شد تا اولین جرئت نوشتاری زندگیم رو به خرج بدم و یک جفنگ از خودم  در  تاریخ به یادگار بگزارم 

راستیتش  اولین داستانی که توی عمرم نوشتم یک خیال پردازی خیلی خیلی خیلی دور از ذهن بود  که از انیمیشن محبوبم  یعنی لاکپشت های نینجا  الهام گرفته شده بود فقط شخصیت اصلیش یه دختری بود به نام حنا !!!  کلا قیمه ها و ماستا و خورشتا و کته ها رو ریخته بودم توی هم دیگه و یک چیز فضایی خلق کرده بودم اما بزارید درمورد  ری اکشن مامان و بابام  براتون بگم ! 

مامانم  توی آشپز خونه کار داشت  و با تمام سماجتی که به خرج دادم و پیلگی هایی که از خودم بروز دادم  اصلا بهش نگاه نکرد ! یادم میاد داشت بادمجون سرخ میکرد فکر خصومت من و بادمجون هم از اونجا نشئت میگیره...  

اما بابام بهش نگاه کرد !!!! باورتون میشه ؟!؟!  همین خودش یه موفقیت بزرگ  برام محسوب می شد اما وقتی کم کم که شروع به خوندن کرد  خنده هاش بیشتر و بیشتر شد آهسته آهسته   با یکی دو کلمه  شروع کرد به مسخره کرد و بعد هم در حالی که هنوز تا نصفه داستانم رو هم نخونده بود بلند شد  و رفت   ولی نا حقی نشه !!!! بابام  یکی دو بار تشویقمم کرد ولی در نهایت هیچی ... اصلا استعداد یابی کیلو چند ؟ 

بله و اینگونه بود که این چشمه  تا سه چهار سال قشنگ  در من خشکید طوری که  حتی فکر میکردم  اگه بگم چیزی نوشتم و یا  بخوام توی جمع بگم که دوست دارم نویسنده بشم  مورد تمسخر قرار میگیرم پس  همه نوشته هایی که توی سال هفت هشتم دوره اول  دبیرستان  مینوشتم رو قایم میکردم و حتی تا الان هم دوست ندارم که کسی نوشته هام رو بخونه مخصوصا که از اعضای خانواده و فامیل و دوستانباشه ولی باز هم یه وقتایی  نظر بابا راجب بعضی از چرت و پرتایی که مینویسم برام مهمه پس چاره ای به جز رو کردن نوشته هام  ندارم...

بله اوضاع اینجوریا بود تا تقریبا همین هشت نه ماه پیش که به خودم گفتم ولشون کن ...من دوست دارم تا بنویسم پس مینویسم حتی شده مخفیانه و  به خودم میگفتم  من لیاقت و توانایی نوشتن رو دارم پس چرا میترسم  ؟! و حالا نتیجش رو دارم میبینم که حال من با نوشتن خخخخیلی خوبه حتی اگه نوشته هام خوب و دلچسب نباشن...

میدونی حالا که به گذشته نگاه میکنم  با تموم  وجود  میفهمم که ذوق و قریحه ادم به شرط پاک بودن نیتش هر طوری که شده راه خودش رو مثل یه رودخونه شفاف پیدا میکنه ، چه با ویرگول ، چه بدون ویرگول....


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۰۸
ستاره اردانی زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی