یک دنیا بود ...
چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۱۴ ب.ظ
وجودش هم مانند منظره صورتش پُر بود از عشق ! آنقدر پُر که لبریز کرده و شره ای از خنده را بر روی لب هایش جاری ساخته بود ....
جنگل سیاه مژگانش آنقدر وسیع و بلند بود که در اولین ملاقات همه برای چند لحظه ای در آن گم میشدند ... درست مثل اولین ملاقت خودم ...
به راستی که چقدر از آن زمان گذشته یود ؟!
نمی دانم ! اما مطمئنم که اگر او را دیگر نبینم و دیدارمان تا به قیامت به تعویق بیوفتد ، باز هم در قیامت دستان تکیده او را که رگ های برجسته اش مانند رودی به سینه دشت پوست چنگ زده است را به یاد خواهم داشت ...
۹۷/۰۸/۳۰