آخرین پناه از نگاه فریدون !
چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۴۹ ق.ظ
خواب آلود از تمام نگاه های خماری که میخندیدند ،گیج از تمام
سرگردش هایی که از سر های همه آنها
بیرون دویده بود و حالا بعد از رفتن تمام قدم
ها ،گردابی ساخته است که مرا می بلعد و می بلعد و می بلعد...
و من خسته
از دویدن در تمام
طول روز ، تفعلی زدم به تمام طول
کتابخانه ام و گفتم یا شانس و یا اقبال ....
و چه نیکو فالی بود فالِ دل....
آخرین پناه
همیشه ،وقتی تنها و ناامید و ملول
تنت ، روانت ، از دست این و آن خسته ست ،
همیشه ، وقتی رخسار این جهان تاریک ،
همیشه ، وقتی در های آسمان بسته ست ؛
همیشه ، گوشهئ گرمی ، به نام « دل » با توست
که صادقانه تر از هر که ، با تو پیوسته ست !
به دل پناه ببر !آخرین پناهت اوست .
تو را چنان که تمنای توست ، دارد دوست !
فریدون میشیری
۹۷/۰۶/۲۱