صد بار...
جمعه, ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۳۵ ق.ظ
گاهی میان یک عالمه ذهن درد گیر میکنیم و نمی دانیم که باید گریه کنیم و یا همچنان به بازی نقش دلقک خودمان ادامه دهیم!؟!
وقتی که به این نتیجه میرسیم که عاجز تر از تمام تخیلات مغرورانه خودمان هستیم ، یاد یک عالمه کلمه های مقدس می افتیم و شاید همین یک نوع شروع باشد...
وقتی در اوج فکر هایمان سیر میکنیم و در گیریم ! بادی کاغذ زرد و قدیمی را به سمتمان میدواند و فالمان خود به خود در می آید ، شعری که از حافظ نیست ، غزل نیست و روی صفحه ای از دفتر های دختر های دبیرستانی نوشته شده است ....
رباعی زیبایی از ابوسعید ابوالخیر که میگوید تمام شلیک های اول به هدف نمیخورند ،گلوله های آتشین به محض جرقه خوردن باروت میمیرند و جنازه شان یا روی زمین می افتد و یا روی جسمی ، جای پیروزی اش را خوش میکند ، اما تفنگدار است که بابد پای تمام خطاهایش بماند و یا جایزه را بگیرد....
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار گر توبه شکستی بازآ
ابو سعید ابوالخیر
(با اینکه هزار بار تا به حال توبه شکستم دوباره پررو پررو باز آمدم!)
(در ضمن این اولی پستی بود که به ناچار با گوشی نوشتم وومنتشرش کردم،حالا بعدا بیشتر درموردش حرف میزنم!)
۹۷/۰۶/۰۹