برو کور خوان !
راستیتش هیچکس به سراغ دفترهای من نمی آید ...
آخر ، چیزیست راز آلود در میان خط های دفترم ...
آهسته و خیزان ، به دست و پای سطر ها میپیچد و معمایی میسازد که کلیدش را خودش بلعیده است...
گاهی رنگیست ، گاهی به اندازه یک غول است و یا مثل چروک های صورت مادربزرگ ها پیچیده و ریز ....
ور می آید ، لیز میشود و مثل خمیری شل و ول ، از میان انگشتان خودکار و مدادم در میرود و محکم روی صفحه کاغذ میخورد و پودر میشود !
گاهی آنقدر خودش را میگیرد که آبمیوه میشود !
اما کلمات که خود به خود معما نمیشوند ! این دست خط من است که رمز عملیات حمله به فضاست !
و من همیشه از دست خطم به عنوان یک نقشه نظامی در زمینه اختفای افکارم استفاده میکنم ، مگر اینکه حمله مستقیم ، ضربتی و با کیبورد باشد ....
الا ای کسی که خواهی خط من خوانی ! برو کور خوان مگو چیست آن ؟! که سرمایه خندانندگیست آن !
( رد دادم !؟!)