ببخشید
يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۵۳ ق.ظ
نشد منتشر کنم و حالا یک عالمه نوشته قضا دارم و البته که یک عذاب وجدان گنده! ... بگذارید اول بهانه ام را جفت و جور کنم بعد یک فکری برای قطره های عرق شرمم ور خواهم داشت ...
راستیتش رفته بودیم "منبع الهام" آش پشت پا بپزیم و هوا اونقدری خوب بود که جان از کَف دِل ها میبرد ...
خوبی روستای ما اینه که نت نداره و تو اونجا میتونی چیزی به نام خلافیت ناب استشمام کنی ، از طرف دیگه یک بدی بزرگ داره که اونجا نت نداره ! و تو نمیتونی مطالبت رو طبق قولی که به خودت دادی هر روز منتشر کنی (هرچند جفنگیات) ..
خلاصه یِ بهانه که بگم نت نبود اما آش پر ملاتی بود که نصف دیگ و شخصا همین بنده سر کشیدم .. بعدم یک عالمه بدو بدو واسه آش پخش کردن .. زیارت اهل قبور دم عصر و خوندن شعر های روی قبر ها ، راستیتش هیشکی این کار و نمیکرد وهمه میگفتن نکن زود میمیری نباید روی سنگ قبر رو بخونن .. خوب اگه نباید بخونن پس چرا اصلا روش شعر مینویسن ؟ من که خوندم خونم گردن خودم ! ...
بعد از مزار همنشینی با دوستان تا پاسی از شب در هوای آزاد خیلی حال داد مخصوصا وقتی که تا ساعت یک شب روی تَل هوای خُنَک میخوردیم....
دو روز و دو شبِ خوشی بود ،درمورد خیلی از مباحث از جمله " تعهد" خیلی حرف زدیم .. وارد جزئیات نمیشم چون اصلا موضوع خاصی نبود !
و این بود بهانه من ..
حالا راه چاره چیه ؟ تعهد و جبران ...
خوب خیلی حرف شعارگونه ای شد اما من این رو توی تقویم آبیم مینویسم و پاش انگشت و امضا میزنم .. متن عهد نامم رو براتون خواهم نوشت..
من جبران میکنم با تنبیه کردن خودم به نوشتن بیشتر ...
(استاد ببخشید ..)
۹۷/۰۵/۲۱