چند وجهی اند ؟
چهارشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۲۳ ب.ظ
جلو می آیند و میپرسد : چرا تنهایی ؟
به خودم می آیم و میبینم یکی از همان کَس هایی که از دور، دوست من خطاب میشود جلوی من ایستاده ... دوباره پرسید: میریم بگردیم نمی آی؟
دوست داشتم قبول کنم طرف مقابلم خیلی با معرفت تر و با شعور تر ازهمه آن همبازی های دوران کودکی بود که حالا باید به زور به ان ها سلام میکردی .
در عین حالی که دوست داشتم تخیلاتم را بلند بلند برای کسی بگویم و او به من از روی شگفتی بخندد ، به دسته بلندی از دختران که از دور دوست من خطاب میشدند و حالاقرار بود همراه ان ها بیرون برویم فکر کردم...
آن ها ادم گوش دادن نبودند ....خیلی هاشان فقط حرف میزدند .. خیلی هاشان خیلی واقعی بودند و وقتی میگفتی تخیل میگفتند تشدیدت کو ؟
من ادم قواعد حساب شده ذهن ان ها نیستم ... من با کسانی که فکر میکنند همه باید مثل خودشان راز های نگو و نپرس داشته باشند ابم توی یک جوب نمیرود ....
من ادم راحتی هستم که هیچ از لباس های مد روز نمیفهمم و برای من تا ابد پیژامه بهترین نشانه خوش یمنی است ...
دست هایش که حالا دست هایم را به تمنای بلند شدن گرفته بود نگاه کردم ، دستانم را از میان دستان او بیرون کشیدم و اینبارمن دستانش را اسیر کردم و گفتم : ممنون بعدش هم یک دروغ بی سر و شاخ و دم که نمیدانم چه بود ..
بلقطع او خیلی مهربان تر از این حرف هاست .. اگر خودش تنها بود مطمئنا تمام شب را با او قدم میزدم و بلند بلند تخیل میکردم و میگذاشتم که مهربانی ، مثل او به من بخندد ...اما دوست نداشتم من و ایده هایم به سخره کسانی گرفتار شویم که حتی خودشان هم نمیدانند چند وجهی اند ...
آن شب سر کوچه در هوای نیمه شب تابستان تنها ماندم و از سکوت کوچه یِ تنها لذت بردم ...ان شب بیشتر از تخیل به این فکر کردم که چطور ادم های خودم را بسازم ....
تنهایی خیلی لذت بخش تر از سر و کله زدن با یک عالمه آدم است که همه شان فکر میکنن در مرکز عالم ایستاده اند....
۹۷/۰۵/۱۷