در باب ایده ....
دوشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۴۷ ق.ظ
وقتی سرازیر میشوند،که وقتِ بی وقتیست.....
مثلا در هنگامه فحش دادنِ تو به گرما درطولِ طویل ترین خیابانی که اصلا انتظارش را نداشتی که اینقدر طویل باشد !
و یا با اولین لَمی که جلوی کولر میدهی ،از سر و کولت بالا میروند و سواری مبخواهند ..
و یا شاید وقتی خیلی خسته تر از انی که بتوانی گیسو های بلندشان را تیغ ماهی ببافی ،مانند زلزله ای ، سر و کَله شان با یک عالمه کش مو و گیره پیدا میشود....
همیشه حق تقدم با آن هاست ... همه چراغ های قرمز را به خاطر نفهمیشان رد میکنند و با سرعت غیر مجاز به سمت تو میشتابند...
به آغوششان بگیر..
ایده ها فرزندان کوچک تواَند که زود تر از انچه که فکرش را بکنی خواهند مُرد ..قدر صدای ونگ ونگ جرقه مانندشان را بدان ...
بیدار شو ، بنویس و دوباره بخواب..
بایست ،بنویس و دوباره راه ببیفت ..
اهنگ را قطع کن ، بنویس ، و دوباره قِر دادن را از سر بگیر...
بعضی از ایده ها ، ارزش جا ماندنت از اتوبوس ساعت 12 را دارند..
(ادامه دارد ...)
۹۷/۰۵/۰۸