غیر منتظره ها!!
پنجشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۸ ق.ظ
گفتم فردا جبران می کنم اما غیر منتظره ها سر رسیدند!!! خرید و بازار که اصلا هیچی !! یک کار و اوضاع مسخره ای بود که نفرت همیشگی ام از خرید دو چندان شد !! با این حال یکسری ایده برای نوشتن به ذهنم اومد اما وقتی برگشتیم و پای وبلاگ نشستم تا بنویسم زنگ زدن و گفتن بلند شو بیا کلاسه ! گفتم چه کلاسی؟! چه کشکی ؟!چه دوغی؟ خلاصه رفتم کلاس زبان و کلی با دوستم حرف زدم و اخرشم بعد یک ساعت منتظر موندن فقط کتابامون رو دادن و گفتن کلاس تشکیل نمیشود برخیزید برید خانه هاتان !! گفتم آخر چرا ؟پاسخ همی دادند که برخیزید برید !!معلمتان نمیتاند تا آید !! خلاصه ما هم برخیزیدیم و آمدیم ..
ولی کلا حال داد دلم برای زهرا تنگ شده بود و هنوز هم ذهنم مشغولشه .. باید براش راه حل پیدا کنم، در حقیقت نوعی کمکه یا شاید نوعی همدردی! اصلا نمیدونم !! وضعیت پیچیدست ! باید خیلی تخیل کنم تا بتونم خودم و بزارم جای اون !! بهش قول دادم درمورد اون و مشکلش برای خودم هزار کلمه بنویسم و براش راه حل پیدا کنم...که شاید هم نشه !!
خلاصه که جونم براتون بگه اومدیم خونه و لای کتابی رو واز کرد تا بخونم که دیگه نفهمیدم چی شد که امروز صبح یکهو بلند شدم .. هوا گرم ، اعصاب خورد و البته گیج و ویج با چشم هایی قرمز دنبال ساعت میگشتم که ببینم چنده ؟! که از درخشش کور کننده خورشیداز لای پنجره اتاق که انگار با پوزخندی می گفت: هار هار هار امروز صبح خواب موندی و نرفتی ورزش!!! فهمیدم که باید سریع حاضر بشم و بپرم برم و به اولین جلسه کلاس کامپیوترم برسم ، پس دست از جست و جوی ساعت و عقربه هاش ور داشتم و از توی اتاق از مامانم با صدای نسبتا بلندی پرسیدم :به نظرت بابا منو میبره کلاس یا باید با اتوبوس برم ؟ که البته این کارو کردم که بابا رو بیدار کنم که برسونتم که البته بابا بیدار بود و گفت بیدارم خوشگل بابا بپر حاضر شو بریم !! دیگه کلاس کامپوترم رفتم و اومدم و یه عالمه چیز یاد گرفتم و دیگه پشت دست خودم و داغ کردم و سریع و السیر نشستم تا بنویسم ....حالا اشکال نداره چرت و پرت ،مهم نوشتنه!!و حتی نشر چرت و پرت ها هم اشکالی نداره چون مهم نوشتنه !!حتی غلط و غلوط نوشتن دیکته ای کلمات هم اشکالی نداره !! چون فعلا برای منی که روی لبه پله اول نویسندگی ایستادم ،باز هم مهم نوشتن و نوشتن و نوشتنه!!!!
۹۷/۰۴/۰۷