خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....





۱ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

ابان عزیز تو تمام میشوی و من دلشوره تمام زمان های گذشته را در تو جا میگذارم تا روایت خستگی هایم را به فردا و فردا هانگویم و منی دیگر در جایی ساکت گوشه چشمان باران زده ات برای همیشه جا بماند منی که با تردید به گیجی مطلقی از جنس خواب رسیدم به جنس غروب های جمعه ای که پر از سردرد هستند

ابان عزیز سال 98 دل من هیچوقت برای تو و تمام اضطراب هایت تنگ نمی شود می دانم این عین بی انصافیست که تو را در قفسه ای کنار زیرزمین متروک خاطراتم بگذارم اما بگذار فراموش کنم که چطور فراموش کردم و قالب های پوشیده به تنم را دردیدم و پیله جدیدی تنیدم که خفگی شرط اول ورود به آن بود....

دلم تنگ شد برای خودم برای دختری که می خواست اما نمیتوانست  از پس همه چیز بربیاید

خرما و خدا در این برحه زمانی حساس در دورترین فواصل و نقاط از یکدیگر قرار دارند و من فاقد دو دست با عضله های کشسان هستم..

صدایم حالا ساکت است با رگه ای از غرور که مرموز و زیرکانه به همه نگاه میکند

صدایم حالا ساکت است 

کلمه ها به حنجره ام چسبیده اند و جیغ زنگ دارو ممتدی که از حلق گوشی مذمومم بیرون میدود هم نمی تواند من را به حرکت وا دارد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۲۲:۰۴
ستاره اردانی زاده