خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....





۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

جلو می آیند و میپرسد : چرا تنهایی ؟ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۲۳
ستاره اردانی زاده



در جدال با مشغله های ذهنی ، روزمره ها  و تمام  اطرافت  چه کار میکنی؟  مصالحه  یا دعوا ؟! تا به حال  مقصر را هم  پیدا کردی ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۴
ستاره اردانی زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۵۰
ستاره اردانی زاده

داستان از اونجا شروع شد که من یک کتاب رو از میون کتاب های بابام بیرون کشیدم ..
از بچگی عاشق جلد سختش بودم ... اما اینبار واقعا اسمش بودکه من رو جذب این کتاب کرد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۵۲
ستاره اردانی زاده

دیروز  صبح  به مورخ سیزدهم مرداد ماه سال 1397 هجری شمسی  ما از خواب بیدارگشتیم .. مثل همیشه  نه بلبلی آواز میخواند و نه باخنکی از جانب خوارزم وزان بود و من با ژولیده ترین حالت در عرض نیم ساعت اماده شدم ، صبحانه خوردم و دویدم و دویدم تا به کلاس رسیدم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۰
ستاره اردانی زاده





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۲
ستاره اردانی زاده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۴
ستاره اردانی زاده


وقتی سرازیر میشوند،که وقتِ بی وقتیست..... 
مثلا در هنگامه  فحش دادنِ تو به گرما درطولِ طویل ترین خیابانی که اصلا انتظارش را نداشتی که اینقدر طویل باشد !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۷
ستاره اردانی زاده




I only wanted to have fun

Learning to fly learning to run

I let my heart decide the way

When I was young


Deep down I must have always known

That this would be inevitable

To earn my stripes I'd have to pay

And bare my soul


I know I'm not the only one

Who regrets the things they've done

Sometimes I just feel it's only me

Who can't stand in reflection that they see

I wish I could live a little more

Look up to the sky not just the floor

I feel like my life is flashing by

And all I can do is watch and cry


I miss the air

I miss my friends

I miss my mother

I miss it when


Life was a party to be thrown

But that was a million years ago


When I walk around all of the streets

Where I grew up and found my feet

They can't look me in the eye

It's like they scared of me


I tried to think of things to say

Like a joke or a memory

But they don't recognize me now

In the light of day.


I know I'm not the only one

Who regrets the things they've done

Sometimes I just feel it's only me

Who never became who they thought they'd be

I wish I could live a little more

Look up to the sky not just the floor

I feel like my life is flashing by

And all I can do is watch and cry


I miss the air

I miss my friends

I miss my mother

I miss it when, 


Life was a party to be thrown

But that was a million years ago



A Million Years Ago...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۵۶
ستاره اردانی زاده



شب بود ....
زیبایی ات موج میزد ....
 و شب ،تاریک و تاریک تر میشد .....
 چه زیبا به تو می مانست  شبِ بی مهتاب..
سیه موی و متواضع یه تک رنگی....
صد رنگ یا یک رنگ فرقی ندارد !
تو یک پالت پر از هیجان به قلبم سرازیر میکنی ...
غروب نامه های پلک های سنگین از سایه ات را میرساند ...
 و بعد خیلی سریع ..
خنکای شب میرسد از هر سوی صحرا..
شب بود ....
 یک شبِ ماه گرفته ....
 درست مثل تو....
یک الماس پنهان ....
یک بام پر از شپره های چشمک زن....
و یک قلم مو  که قدش به همه جای بلندای آسمان میرسید و هر کجا رنگ شب میخواند ...
شب بود ....
 شبِ ماه گرفتی ....
و چقدر به تو میمانست....

 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۳
ستاره اردانی زاده