خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....





۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

در حال درس خواندن  برای  امتحانات ...

مخاطب در دست رس نمی باشد تا بیست و هشت خرداد...

مخاطب قادر به پاسخگویی نمی باشد ..   دِ خلاقیت ایز آف!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۴۵
ستاره اردانی زاده

گوش های سنگین از نفت را چه کسی پاسخگوست ؟
سرگیجه هوا خفه مان کرد .. 
پس این سرب سنگین را چه کسی پاسخگوست ؟
قلم شکسته و فرهنگ رخت سفر بسته ...
این سکوت سنگین را چه کسی پاسخگوست ؟
میز های مدیری دچار پیچش شده است ...
پس این خواب سنگین را چه کسی پاسخگوست ؟
آش دولت تلخ و شور و شیرین است ...
و این دیگ پر ملات دولت را چه کسی پاسخگوست ؟
صدای کودکی می پیچد انگار..
دسته فال و گل و بادکنک را چه کسی پاسخگوست ؟
( البته هنوز بقیش رو نگفتم اما میگم  و ادامش رو میزارم براتون .. اینو وسط کتاب آمادگی دفاعیم نوشته بودم  فردا میانترمش رو دارم یهو دیدمش .. گفتم براتون بفرستمش )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۲۸
ستاره اردانی زاده

می دونید امروز داشتم به معجرزه صبر  فکر میکردم  توی یه وبلاگ نوشته های یک مهندس رو خوندم که زندگی سختی رو با خانومش داشته  و غیره خلاصه که نمیخوام  وارد  ماجرا بشم اما  در نهایت اون اقا الان خوشبته   و از درد رسیده به عرش گرچه آزار دیده و روحش  رو یه جاهایی خدشه دار کردن .. گرچه  از نو شروع کرده و خیلی دلتنگ خیلی از افراده اما صبر کرده و خودش رو ساخته ... واقعا صبر معجزه خداست  واسه تحمل سختی های این دنیا ...
به نظر من که گر صبر کنی ز غوره ناپلونی سازی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۴۹
ستاره اردانی زاده

سرو چمان من چرا در کفن سفید مرگ...
 نه لب به خنده اورد نه اه و ناله میکند؟..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۴۴
ستاره اردانی زاده

امروز تولد  امام زمانه و تعطیله .. اوقات خوشی رو با یه فیلم ترکی مزخرف  سر میکنم .. نمی دونم چرا من همیشه از این فیلم و سریالای دراز و بی قواره و عشق و عاشقی که همش یکی عاشق اونه عاشق اونم هست  عاشق اون یکی هم هست بدم میاد ! اما این فیلمه  ( اسمش عشق اجاره ای ) یه دختره هست خنگه ... نمی دونم چرا ولی فکر میکنم این خنگیش منو به این سریال جذب کرده البته بگذریم از بازیگر مرد مقابلش که خیلی جنتل منه ! ادم فقط میخواد بدونه این شخصیتا رو از کجاشون در میارن به خدا فکر نکنم کسی توی دنیای واقعی مثل اینایی که تو فیلما می سازنشون وجود داشته  باشه به خدا !... به این میگن قوه  تخیل فوق بشری .. که البته منم از این قوه های تخیل فوق بشری دارم و دوستشم دارم اما این ترکی ها دیگه شورش و در اوردن  سریال میسازن مثل مواد مخدر ! والا!!! یه شخصیت جالب و جذاب داره  که ادم و دنبال خودش میکشونه  اما کلیت فیلماشون و موضوع و هدف و حتی شیوه ساختنشون مزززززززخرفهههههههههههه  داستان های ابکی  بدون هیچ هدفی  فقط بلند پرواز کردن مغز های بچه های نوجوون و خام  رو میخوان  بابا دنیا اینقدرم که اینا میگن عشقولانه نیست ادم باید  یکم واقع بین باشه .. میخوم به نویسنده های ترکی بگم خاک تو سرتون با این  فیلم نامه نوشتنتون!!!.. دیگه نهایت تاسفم  رو بروز دادم ولی در هر صورت این دختر خنگه خیلی خنگیش برام جالبه .. فکر میکنم یکمی مثل خودمه شوت بودنش .. از ادمای شوت خوشم میاد  نمی دونم چرا ؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۳۷
ستاره اردانی زاده

خط زنگاری نگر از سبزه بر گرد سمن

کاسهٔ یاقوت بین از لاله در صحن چمن

یوسف گل تا عزیز مصر شد یعقوب وار

چشم روشن می‌شود نرگس به بوی پیرهن

نو عروس باغ را مشاطهٔ باغ صبا

هر نفس می‌افکند در سنبل مشکین شکن

طاس زرین می‌نهد نرگس چمن را بر طبق

خط ریحان می‌کشد سنبل بر اوراق سمن

سرو را بین بر سماع بلبلان صبح خیز

همچو سرمستان به بستان پای کوب و دست زن

زرد شد خیری و مؤبد باد صبح و ویس گل

باغ شد کوراب و رامین بلبل و گل نسترن

گوئیا نرگس به شاهد بازی آمد سوی باغ

زانکه دایم سیم دارد بر کف و زر در دهن

ایکه گفتی جز بدن سرو روان را هیچ نیست

آب را در سایهٔ او بین روانی بی بدن

غنچه گوئی شاهد گلروی سوسن بوی ماست

کز لطافت در دهان او نمی‌گنجد سخن

نوبت نوروز چون در باغ پیروزی زدند

نوبت نوروز سلطانی به پیروزی بزن

مرغ گویا گشت مطرب گفتهٔ خواجو بگوی

باد شبگیری برآمد باده در ساغر فکن


خاقانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۰۳
ستاره اردانی زاده

من تغیر را باور می کنم ، اما تو را نمی دانم ؟
من ساده، حرف ها را باور کردم ... اماخیلی زود فهمیدم  که بقیه ،حرف های ساده من را  باور نمی کنند...
اما تو را نمی دانم ؟!
تازگی ها کفش هایم را برای نوازش اسفالت جاده هم بیرون آورده ام  ...من سبزه عید نکاشتم.. ماهی قرمز اسیر نگرفتم.. تخم مرغ ارایش نکردم...و امسال خوش تر  از هر سال ، سفره  هفت سین را به  سمت آسمان فرار کردم ...
تازگی ها یاد گرفتم  چشم هایم را ببندم و زبانم را قورت دهم .. انگار که اینجا مدرسه ای استثنایی است ..
حیف است .. بگذار با کر و لال ها بخندم ....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۵۰
ستاره اردانی زاده

زهرا یکی دیگه از دوستای کلاس زبانمه .. یک سال از من کوچیکتره اما اصلا بهش نمی خوره .. میشه گفت اولین دوست صمیمی من زهرا هستش .. فکر کنم  مهر امسال که بیاد میشه چهار ساله که  همدیگه رو میشناسیم و این یک سال اخیر صمیمی تر شدیم ...  دوسش دارم..
اینم هدیهنوشتم برای زهرا که تولدش شش فروردین بود ...
میدانی .. گاهی کسی می آید، لبخندی می زند ، عشوه ای می ریزد و می رود ... انگار کرند  نمی شنوند  صدای وابستگی ات را.. انها  اهنگ خودشان را گوش می کردند و قدم های خودشان را می زدند ...اما تو راهت را با من امدی  و حریر چشمانت را طولانی تر از انچه که فکر می کردم  به چشمان خواب الودم  دوختی... گفتم شاید خوابی؟! یا توهمی از دوست ... و یا شاید یکی دیگر از آن سرگیجه های وابستگی باشی .. اما صدای تو  آرامش متفاوتی  فارغ از ترس رفتنت می نواخت ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۴۳
ستاره اردانی زاده

باید عوضش کنم ...
شعار وبلاگم رو میگم ...
 از شاهین کلانتری کپی کردم با اندکی تغیر از همون اول هم به دلم نشست ... اما چون سایت و هول هولی درست کردم اصلا توجه نکردم و الان پشیمونم و با عرض معذت  بسیاراز صاحب اثر عزیز ....

    دارم دنبال  یه شعار  خوب می گردم ...  ممنون از دوستم که گفت و یاد اوری کرد که عوضش کنم ... به زودی عوضش می کنم ... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۴۹
ستاره اردانی زاده

این هفته نبودم چون حالم خوب نبود  از گردن به پایین  درد داشتم البته کلمم درد می کرد اما  مشکل اصلی ستون فقراتی بود که زیر بار سنگین  فکر های داخل کلم دوام نیاورد و یک هفته حال من مساعد رو به غیر مساعد تغیر داد ...خلاصه که رفتم و اومدم  اما توی این دوره نقاهت ( که نمیشه بهش گفت دوره  فقط یه روز مدرسه نرفتم ) فکرا  سرازیر می شدن  واقعا خواب اصلا چیزی است عجیب.. در حد کمال بخوام بگم معجونیست برای رفع یبوست قلم .!!
دوره دوره امتحانات است و من میخوام درس بخونم چون رشتم و اینده تحصیلیم  و همچنین ورود به یک دانشگاه خوب و البته خارج از یزد رو خیلی  دوست دارم ...کی دلش میاد توی ادبیات نمره کم بگیره ؟ اصلا میشه با خانوم دوستی ( معلم جغرافیای امسالمون ) حتی فقط یک سال تحصیلی رو بگذرونی و به جغرافیا علاقمند نشی ؟ اصلا میتونی   با اون همه جزوه و بیان ساده خانوم  امار ( خانوم قنبری ) دلت بیاد  با یه دوره کوچولو و کمی با دقت بیست نگیری ؟ 
و کی دلش میاد در رقابت کلاس  زبان جایگاه اولیش رو از دست بده ..؟ اونم کسی مثل من .... من انگلیسی را عاشقم...
 راستی  مسابقه درس هایی از قران رتبه نیاوردم خیلی   دپرس شدم توقعای رتبه سوم داشتم که از شانس بد ما امسال رتبه سوم اصلا اعلام نکردن .... متاسفانه !
به جاش  تاک شو   مسابقه حرف زدن و کنفرانس انگلیسی رو  تونستم به مرحله بعد راه پیدا کنم  و بیستم مسابقه دارم  و از ته دل دوست دارم تا  براش وقت بزارم چون از ته دل دوستش دارم و همچنین دوست  دارم تا بتونم قشنگ روون  شیوا  و خلاصه باب میل خودم  انگلیسی رو مثل بلبل حرف بزنم...
تکالیف زبانم زیاد  شده  اما خوبه  حس می کنم دارم  عمیقا به یادگیری میرسم ... خود اموزی ... میشه این و یه مصداقی از  حال الان من گرفت .. خود اموزی چیزیه که ادم و به ثروت میرسونه ...و این الان خیلی برای من لذت بخشه ... ادامه می دم این راه رو ... 
راستی خواهرم بهم پیشنهاد کرد که تابستون برم و به کلاس های خاص جهاد دانشگاهیم برسم ...  گفت وسط امتحاناته ... حیفه این همه درس خوندی دو روزم  روش صب کن درسات و بخون بیستات و بگیر  برو یه مدرسه بهتر از دست این مدرسه زپرتی  خلاص شو  خیال خودت و از بابت امادگی برای کنکور راحت کن ( از این لحاظ که  توی  یه مدرسه خوب  خوب با ادم کار می کنن تا بتونه کنکور و خوب بده  و رتبه خوب بیاره !) بعد تابستون  باهم میریم این کلاس اون کلاس ...
دیدم یکم چرت میگه اما  درست میگه  کلا  اینور عیدی خیلی  تنبل شدم !! بحث درس و اینام نیست   باید یکم فعال تر بشم  .. باید از فضای عید خارج بشم .. اصلا این باد بهاری با ادم چه کار ها که نمی کند ...!
خدا یه دونه بزن زیر گوشم هشیار بشم ...
گفتنی زیاده .. یه عالمه نوشته قضا  و یه عالمه  ایده های خوب که در هنگام بیماری به ذهنم رسیده ...  راستی  هدیهنوشت زهرا  ( اون یکی دوست کلاس زبانم که این جلسه حاضر بود و کادوش رو بهش دادم ) هم  مینویسم براتون ....
خوابم میاد و هنوزم  باید  مراعات کنم تا گردن و کمرم درد نگیره دوباره .... 
پس فعلا ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۴۳
ستاره اردانی زاده