رمان...
شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۱۶ ب.ظ
دیدید آدم یکهو درگیر یه رمانی میشه و ول کُنش نیست تا تمومش نکنه ؟!! اصلا خیال آدم راحت نمیشه..
من که اصلا خواب نمیرم ، همش دارم داستان و توی ذهنم مرور می کنم
وادامش رو برای خودم میسازم ... ( البته نه اینکه تمام شبو بیدار بمونم که یه رمان و تموم کنم ، اما در موارد خیلی جذاب چراکه نه ؟! بیدارم می مونیم! ، اما کلا من آدم
خواب آلویی هستم یعنی تا نخوابم مغزم کار نمیکنه !)
و امروز، من به این معنا از اعتیاد
دچار شدم و دوباره از تموم برنامه هام
جاموندم ...( میخوام یه اسم جالب برای این نوع از اعتیاد از خودم بسازم و چون الان
دارم یکهویی پست امروز رو مینویسم فعلا
باشه تا بعد درموردش مفصل توی یه پست صحبت
کنیم ..)
جونم براتون بگه که امروز بعد از تنها بیست دقیقه دویدن به عشق اینکه یکم بیشتر وقت داشته باشم تا کتاب
بخونم سریع از زیر نظر وجدانم دررفتم و
اومدم خونه ، سریع یه چیزی بلغور شده به خورد خودم دادم ( که تا الان معدم داره از دستم غُر میزنه!) و یه دوش سراپایی گرفتم و پریدم روی تخت خوابم که بعدِ بیدار شدنم
مرتبش نکرده بودم و شروع کردم به خوندن...
حالا نخون کی بخون !
سر که بالا اوردم
وقت زبان خوندن و تمرین نویسندگیم تموم
شده بود!، یکم اولش ول معطل موندم تا ببینم که چیکار کنم ،اما بعد از یه
ربع ساعت، خوشی زد زیر دلم و گفتم الان که نمیفهمم اگه بخوام زبان
کار کنم ، یا الان ذهنم مشغول رمانه
، چطور می تونم بنویسم؟!
پس خودم و گول زدم و دوباره پریدم روی تخت و
ادامه رمان صد سال تنهایی رو از سر گرفتم،تا نمی دونم کِی ، که دیدم
باید حتما یه پست بزارم که حداقل
دوتا از برنامه هام روامروز انجام داده باشم!
ولی این گابریل گارسیا مارکز چی بوده
و من خبر نداشتم ! اسطوره شخصیت پردازیه این مرد سیبیلو !
امروز یه دوتا صفحه از یه کتاب آموزش
نویسندگی رو میخوندم که می گفت هرچی
دنیایِ داستانی شما بهتر تداعی و
نوشته بشه ، فرصت های بیشتر و بهتری برای
داستان پردازی و خلق شخصیت های خارق
العاده جلوی روی شما قرار خواهد گرفت... همچنین گفت ، داستان از اونجایی شروع
میشه که یه درگیری واسه شخصیت ها ایجاد
بشه ...یه جمله باحال دیگه هم درمورد پی
رنگ ( اعمالی که توسط شخصیت یا شخصیت ها
انجام میشه ) گفت که ما باید اعمال ، فعالیت ها و موقعیت هایی رو پدید
بیاریم که مفهوم و معنی داشته باشن یعنی
حداقل این عمل برای یکی از شخصیت ها ،مفهوم و معنای خاصی رو تداعی کنه ، که این
شخصیت ها هم باید در طی فرآیند طراحی جهان
داستانی ما و داستان پروری ، اونقدر باور پذیر خلق شده باشن که مخاطب بتونه خودش رو به جای اونها بگذاره
....
در حقیقت میزان اعتبار یه داستان به مقدار سرمایه گذاری حسی مخاطب بستگی داره ، که تا چه حد نیاز اون به
هیجان تجربه حس های جدید رو سیراب کرده باشیم...
و این بود بخشی از اندوخته من در
امروز :)
می دونید همین الان به ذهنم رسید که یه پیوند به نام * یاد گرفتم * راه بندازم
و هر روز در حد یه خط تا یه پاراگراف، یه چیز جدید رو که یاد
گرفتم با شما به اشتراک بگزارم .. سعی می
کنم که این بخش مثل پُستام زیاد خستتون نکنه ...
پس فعلا...
۹۷/۰۴/۰۲