خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....





 


میشه گفت من تا به حال وارد هیچ گونه  فعالیت اقتصادی که بشه بهش شغل گفت  و اون رو راهی برای کسب درآمد دونست  نشدم .... خوب شاید سنم هنوز به این کارا قد نمیده!( بهونه های الکی!) اما من از اون جایی که خیلی ادم اینده نگریم! ( آره جون عمت!)  دوست داشتم تا  از همین حالا داشتن یک برنامه کاری مشخص و مرتب رو تمرین کنم!(اوهو !! چه کارا!) ، خُب شما حتی اگه  نظافت کار یک خونه  هم بشی  باید برنامه  داشته باشی که اول از همه کدوم اتاق رو  تمیز کنی ، پس داشتن برنامه یِ کاری امریست بس واجب که همین چند وقت پیش با انتشار یک پست از آقای کلانتری  ضرورت پیدا کرد تا انجام بشه! آخه این پست خطاب به گروهی به نام آیندگان بود و از شما چه پنهون که ما هم آیندگانیم !
حالا سعی دارم توی هر روز از هفته که مینویسم و منتشر میکنم در حول محور یکسری از موضوعات مشخص و مرتبط با هم  بچرخم مثلا شنبه ها  دوست دارم درمورد نوشتم و لذت اون  ، کارهایی که کردم تا یک نویسنده بهتر باشم و مطالبی در این زمینه چیزکی منتشر کنم ... در اخر این پست یک خلاصه کلی  از برنامه فعلیم براتون مینویسم...
میدونید  این برنامه  ضرورت داره اما خیلی از وقتا مطمئنا حال ادم  و اوضاع و احوال  دور و اطرافش یه طوریه که دوست داره یه چیز خاص و خارج از برنامه بنویسه و منتشر کنه ..واین مطالب معمولا کار های جذابی میشن چون یکهو و مثل یک زنگ تفریح کوتاه  تکرارهای دیوانه وار رو  از رینگ به در میکنند ... 
من هرگر نتونستم یه آدم  ، با برنام ای ثابت باشم و مطمئنم که این عادت بدم توی این پروژه هم نمود پیدا میکنه اما هرگز اون رو مختل نمیکنه ! ، درسته من آدمِ دم دمی مزاجیم و هرچند وقت یکبار ممکنه برنامه هام رو به هم بریزم ولی دوباره  با  یک شکل تازه میچینمشون ، چون من اعتقاد راسخی به برنامه ریزی دارم ( با اینکه تا به حال خیلی  موفق نبودم ! اما کار نیکو کردن از پر کردن است اینقدر برنامه میریزم تا بالاخره یه ادم با برنامه بشم!) 
خلاصه که بگم من میخوام برنامه داشتن رو تمرین کنم  ، شاید (شاید!!!!) موفق نشم اما مهم نیست چون من دفعه بعد حتما به اندازه کافی تلاش میکنم ...
یه خلاصه از برنامه  وبلاگم در آینده آتی ( هشدار ! این برنامه تغیر پذیر است )
شنبه       : نوشتن 
یکشنبه    : خاطره
دوشنبه    : زبان و موسیقی
سه شنبه : کتاب و مطالعه  و جملات آموزنده
چهارشنبه : شعر
پنجشنبه   : دلنوشته
جمعه       : عکس نوشته 
:)
به امید موفقیت ...  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۲
ستاره اردانی زاده

امروز در مورخی که عدد بالای این صفحه نشان دهنده ان نیست میخواهم اعتراف کنم  که غلط کردم غلط! و به دنبال عفو سر فرو اورم به دامان بخشایش...

من، کسی که هنوز نمیشناسمش ،تعهد میدهم که این غریبه  هرگز دستان قلم را به هوای خستگی رها نکند!

بنویسد برای اثبات وجود ناشناخته اش ...

 برای آشکار کردن زاویه های  دایره یِ روحش ...

 بنویسد برای خودش ، نه برای چشم هایی که هرگز نخواهد فهمید  که کجای زندگی او هستند...

منتشر کند که غیرتش را به کلمات ثابت نماید ، که یک دورخیز بلند  برای پرید از روی باند موفقیت داشته باشد...

کسی که شروع کند و سالها بنویسد و بعد یک شبه به ایده های  پاره پاره تمام شب هایی که بیخوابی  کشیده ، نظم و جان دهد ،دیگر یک تازه به دوران رسیده نخواهد بود...

در همه طول دوران ها ادم های موفق نوشته اند ،آن هم نه تِکه و پاره ، بلکه به استمرار، قاطعانه و پر احساس ...

من ، کسی که نمیشناسمش ، هرچد زیر خیلی از قول هایی زدم که به خودم دادم ، اما اینبار فرق میکند ، اینبار به خودم قول نمیدهم  که بعد زیرش بزنم ، اینبار به خاطر  حماقت هایم  اشک ریختم و حالا ارزش کلمات را با بلور هایی قیاس میکنم  که از عمق وجودم میجوشند و این غیر قابل انکار خواهد بود...

من خوشحالم که مینویسم و تعهد میدهم که تاجایی که توان ذهنی داشته باشم  بنویسم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۳
ستاره اردانی زاده

نشد منتشر کنم و حالا یک عالمه نوشته قضا دارم و البته که یک عذاب وجدان گنده! ... بگذارید اول  بهانه ام را جفت و جور کنم بعد  یک فکری برای قطره های عرق شرمم ور خواهم داشت ...
راستیتش رفته بودیم  "منبع الهام" آش پشت پا بپزیم و هوا اونقدری خوب بود که جان از کَف دِل ها  میبرد ...
خوبی روستای ما اینه که نت نداره و تو اونجا میتونی چیزی به نام خلافیت ناب استشمام کنی ،  از طرف دیگه یک بدی بزرگ داره که اونجا نت نداره !  و تو نمیتونی  مطالبت رو طبق قولی که به خودت دادی هر روز منتشر کنی (هرچند جفنگیات) ..
خلاصه یِ بهانه که بگم نت نبود اما آش پر ملاتی بود که نصف دیگ و شخصا همین بنده سر کشیدم .. بعدم یک عالمه بدو بدو واسه آش پخش کردن .. زیارت اهل قبور دم عصر و خوندن شعر های روی قبر  ها ، راستیتش هیشکی این کار و نمیکرد وهمه میگفتن نکن زود میمیری نباید روی سنگ قبر رو بخونن .. خوب اگه نباید بخونن  پس چرا اصلا روش شعر مینویسن ؟ من که خوندم خونم گردن خودم ! ...
بعد از مزار همنشینی با دوستان تا پاسی از شب در هوای آزاد خیلی حال داد مخصوصا وقتی که تا ساعت یک شب  روی تَل  هوای خُنَک میخوردیم....
دو روز و دو شبِ خوشی بود ،درمورد خیلی از مباحث از جمله " تعهد" خیلی حرف زدیم ..  وارد جزئیات نمیشم چون اصلا موضوع خاصی نبود ! 
و این بود بهانه من ..
 حالا راه چاره چیه ؟ تعهد و جبران ...
خوب خیلی حرف شعارگونه ای شد اما من این رو توی تقویم آبیم مینویسم و پاش انگشت و امضا میزنم .. متن عهد نامم رو براتون خواهم نوشت..
من جبران میکنم با تنبیه کردن خودم به نوشتن بیشتر  ... 
(استاد ببخشید ..)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۳
ستاره اردانی زاده

جلو می آیند و میپرسد : چرا تنهایی ؟ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۲۳
ستاره اردانی زاده



در جدال با مشغله های ذهنی ، روزمره ها  و تمام  اطرافت  چه کار میکنی؟  مصالحه  یا دعوا ؟! تا به حال  مقصر را هم  پیدا کردی ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۴
ستاره اردانی زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۵۰
ستاره اردانی زاده

داستان از اونجا شروع شد که من یک کتاب رو از میون کتاب های بابام بیرون کشیدم ..
از بچگی عاشق جلد سختش بودم ... اما اینبار واقعا اسمش بودکه من رو جذب این کتاب کرد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۵۲
ستاره اردانی زاده

دیروز  صبح  به مورخ سیزدهم مرداد ماه سال 1397 هجری شمسی  ما از خواب بیدارگشتیم .. مثل همیشه  نه بلبلی آواز میخواند و نه باخنکی از جانب خوارزم وزان بود و من با ژولیده ترین حالت در عرض نیم ساعت اماده شدم ، صبحانه خوردم و دویدم و دویدم تا به کلاس رسیدم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۰
ستاره اردانی زاده





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۲
ستاره اردانی زاده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۴
ستاره اردانی زاده