خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....









 نفس ها حبس!
 سینه ها سپر!
 شانه ها قرص!
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۷ ، ۲۰:۳۳
ستاره اردانی زاده

 


چشمه خشکید،

آب گندید،

رود مُرد،

رشته افکار من را دود بُرد 

موج موجِ این جهان را در چه  ظرفی ،

باید آخر این بشر قوت قوت  خورد ؟


۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۷ ، ۲۱:۱۴
ستاره اردانی زاده



 سلام...
 مثل همیشه خوشحالم که اینجام ....
 از چی بگم براتون ؟

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۷ ، ۲۰:۴۹
ستاره اردانی زاده

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۷ ، ۰۰:۴۳
ستاره اردانی زاده



سلام...

خوشحالم که اینجام، در حقیقت  میخوام که خوشحال باشم که اینجام، بخوام  واضح تر  بگم  سعی میکنم تا با  سر زدن به وبلاگم   خوشحال بشم  !  یکی از  دلایل من برای  به روز  کردن وبلاگم همینه

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۲
ستاره اردانی زاده



و پنداری که زندگی برگ گلی است که در عین  مرگ با چروک های صورتی رنگ صورتش  میخندد  و میگوید ....

زندگی بهاریست که پژمرده خواهد شد ، نترس از  خار و خاشاک آمده با  باد های  پاییزی که زمستان  خواب 
عمیقی خواهد آورد که از مرهم  درد  سنگین است ...


۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۵۲
ستاره اردانی زاده



چشمانش  یک دنیا بود ، یک  دنیا به رنگ شب که در میان چهره غروب رنگش طلوع کرده بود ....

وجودش هم مانند منظره  صورتش پُر بود از عشق ! آنقدر پُر که لبریز کرده و شره ای از خنده را بر روی لب هایش جاری ساخته  بود ....

جنگل سیاه مژگانش آنقدر وسیع و بلند بود  که در اولین ملاقات  همه  برای چند لحظه ای در آن گم میشدند ... درست مثل اولین ملاقت خودم ... 

 به راستی  که  چقدر از آن زمان گذشته یود ؟!

نمی  دانم ! اما  مطمئنم  که اگر او را دیگر نبینم  و دیدارمان  تا به قیامت به تعویق  بیوفتد ، باز هم در قیامت  دستان تکیده او را  که رگ های  برجسته اش مانند رودی به سینه دشت پوست چنگ زده است را  به یاد خواهم داشت ...
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۱۷:۱۴
ستاره اردانی زاده


سلام..

نمیدونم چند وقته  که  این  قسمت از  وجودم  رو به  روز نکردم اما حالا که برگشتم ، احساس میکنم  که  دارم به خودم میرسم ! ( یه چیزایی مثل  حس  ماسک گذاشتن روی صورت اما اینبار روی  پوست روحم ! )

 تازگیا   

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۱۷:۲۲
ستاره اردانی زاده
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۱:۳۹
ستاره اردانی زاده




City of stars


Are you shining just for me?


City of stars


There’s so much that I can’t see


Who knows?


I felt it from the first embrace I shared with you


شهر ستاره ها


فقط برای من می درخشی؟


شهر ستاره ها


چیزهای زیادی هست که من نمی توانم ببینم


چه کسی می داند؟


من این را از اولین آغوشی که با تو شریک شدم حس کردم


( قسمت ابتدایی آهنگ توسط سپاستین ( شخصیت اول مرد فیلم ) خوانده می شود و سعی دارد امید و ابهام او را به بیننده منتقل کند. )


That now our dreams


They’ve finally come true


City of stars


Just one thing everybody wants


There in the bars


And through the smokescreen of the crowded restaurants


It’s love


Yes, all we’re looking for is love from someone else


که حالا رویایی ما است


بالاخره به حقیقت پیوستند


شهر ستاره ها


تنها چیزی که همه نیاز دارند


آنجا بارهایی هست


و در میان فضای دود گرفته رستوران های شلوغ


این عشق


بله، تمام چیزی که به دنبالش هستیم عشق است از کسی دیگر


( سپاستین و میا در لس آنجلس زندگی می کنند ( شهر ستاره ها، افراد معروف ) و به دنبال رویاهایشان در خوانندگی و بازیگری هستند اما این لیریک ها مفاهیم بیشتری دارند. آنها بر این باورند که ستاره ها مانند سرنوشت بالاخره در چینشی درست قرار می گیرند و همه چیز رو براه می شود. )


A rush


A glance


A touch


A dance


یک حرکت


یک نگاه


یک لمس


یک رقص


( ترکیب جالبی شکل گرفته است، نگاه باعث یک حرکت ناگهانی می شود و رقص منجر به لمس می شود. )


A look in somebody’s eyes


To light up the skies


To open the world and send it reeling


نگاه به چشمان کسی


برای روشن کردن آسمان ها


برای باز کردن دنیا و روانه کردن سختی هایش


( حسشان در این رابطه را بیان می کنند. حسی که باعث می شود دنیایشان روشن شود و سختی ها را به فراموشی بسپارند آن هم فقط با نگاه کردن به چشمان هم. )


A voice that says, I’ll be here


And you’ll be alright


صدایی که می گوید من اینجا هستم


و تو خوب خواهی شد


( با بودنشان در کنار هم باعث می شوند احساس بهتری داشته باشند. )


I don’t care if I know


Just where I will go


‘Cause all that I need is this crazy feeling


A rat-tat-tat on my heart


برایم مهم نیست که بدانم


کجا خواهم رفت


چون تمام چیزی که نیاز دارم این حس دیوانه وار است


یک ( صدای ) رت تت تت در قلبم


Think I want it to stay


City of stars


Are you shining just for me?


City of stars


You never shined so brightly


فکر کنم می خواهم ( این حس ) بماند


شهر ستاره ها


فقط برای من می درخشی؟


شهر ستاره ها


تو هرگز اینقدر ندرخشیده ای


۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۴۷
ستاره اردانی زاده