خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....







 سلام...
 مثل همیشه خوشحالم که اینجام ....
 از چی بگم براتون ؟


 خب امتحانا که مسئله تازه ای نیست اما انگار امسال من یکم عوض شدم !  مدرسم  سخت گیرتر از قبلیه  اما من کمتر درس میخونم ! نمیدونم چرا ؟!؟!؟ اصلا من اومدم این مدرسه  که بیشتر درس بخونم  اما انگار نه انگار....
 راستیتش   فکر کنم به این دیدگاه  که  مدرسه جای چِرتیست که ما از آن به  وسیله کنکور به جای  مزخرف تری به نام  دانشگاه  وارد میشویم (که ممکن است به طرز  عجیب و فجیهی  در ان تمام  آرزو هایمان را نیز  یک دفعه ! ببازیم )  اعتقاد  پیدا کردم !  یعنی اعتقاد راسخا !!! قبلا به  زبون میگفتم اما  توی  عمل  مثل بعضی ها ! فرار میکردم به  کانادای  اتاقم و بعد از  زدن حرف های آزادی  طلبانه خودم  میشدم زندانی یک سری درس و مشق ، البته از جو  خر خون های این مدرسه هم نمیشه به سادگی گذشت.... 
میدونید  فکر میکردم  اینجا رقابت باشه اما یه چیز  سیاه ، کثیف و سنگین به نام  حسادت  به جاش اینجا رو پر کرده ! 
انگار اگه درس نخونی مجرمی و اگه درس بخونی باز هم متهمی، اگه بگی نخوندم و بیست بشی مُرتدی  و  اگه اطلاعات عمومیت بالا باشه  گناهکار... 
اینجا جربزه حرف زدن داشتن  رو با بی ادبی  و سر سنگین جواب دادن یکی میدونن ، در نتیجه قدر خیلی از نطق های بلند بالای تو رو نمیدونن ! چون ذهن های موبایل زدشون بیشتر از دوتا ایموجی  توانایی دریافت پیام و ارسال جواب 
رو نداره ! 

 یه حقیقتی رو بگم ؟ من از اول سال هرچی سطح خودم  رو  پایین آوردم تا به سطح شعور خیلی از این آدما برسم دیدم نمیشه! همه خر فرضت میکنن در حالی که تو داری نقشت و خیلی  باور  پذیر  بازی میکنی  تا شاید   بهشون بفهمونی  که  داشته های  تو خیلی  بیشتر از این حرفاست ! اما نمیخوای  رو کنی که  درگیر  بعضی از درگیری های وجودی اونا بشی !( البته نه همشونا  خیلی هاشونم ادم های خیییلی ارزشمندی هستن  که انگار فقط ساخته شدن تا انرژی  خوب تولید کنن!)

راستیتش توقع بیشتری داشتم !
اما بزارید با یه نتیجه گیری  کوتاه  ته این  نق و ناله رو به  سرش گره بزنم :
من خیلی ارزشمند تر از  این حرفام که وقتم رو صرف پایین آوردن  سطحم کنم پس ....  از این بعد بیشتر مینویسم تا کمتر درگیر بشم  :)
خیلیلیللیلیلیلیللیلیلیللیلیلیلی  ببخشید که  وقتتون  رو با این  مزخرف نویسی گرفتم بزارید بریم  سر یه موضوع جالب تر  یا شاید حوصله ندارید ؟!؟!
 ببخشید اما من از امتحان  ریاضیم زدم تا بیام اینجا و حرف بزنم  پس  با اجازه :)


پنجشنبه این هفته بعد از  کلی سر  و کله زدن با بچه مثبت درونم تصمیم  رو گرفتم و در عین حالی که بقیه خانواده رفته بودن کوه برای  خالی کردن  حس  بغرنج (درست نوشتم ؟!)  درونم  تصمیم گرفتم که اولین بار   تنهایی برم یه کافه و تنهایی و دوباره برای اولین بار  اسپرسو  بخورم و همچنین برای اولین بار   در  جایی خارج از  خونه و مدرسه و کتابخونه و همچنین  روستای ابا و اجدادیمون بنویسم ! پس بعد از یه پیام " اجازه میدی  ؟! " به بابام  حاضر شدم و تا نزدیک ترین کافه  خونمون  خیلی شیک و  مجلسی پرواز کردم البته چرا  دروغ  اول  قرار بود با  دوستم برم که نشد پس  من  هم برای خالی کردن حس بغرنج  درونم و هم برای  درآوردن  چشم زهرا و هم یکسره کردن  کار  حسِ بد بعد از امتحان ! روی تصمیم  مصمم  شدم و رفتم ....
از اسپرسو فقط  یه طعم تلخ  تو نظرم داشتم و از کافه چیز خاصی مد نظرم نبود  شاید یه جایی که میتونستی  متن های  قشنگی  ازش الهام  بگیری و بنویسی ...
فکر میکردم اولین تجربم چیز خیلی خاصی باشه و یک نوشته   خیلی خاص از توش در بیاد اما اونی که من در نظرم داشتم نبود! ولی مطمئنم که میتونم یه داستان طنز جالب از توش دربیارم ولی نمیخوام این اولین تجربم رو  با کسی در میون بگذارم آخه فکر کنم طرف خیلی بهم بخنده ! شایدم منتشرش کردم ! خدا رو چه دیدی ؟
اینم از یه هزیان گویی دیگه که باعث شد حس بهتری داشته  باشم با اینکه هنوز خیلی ته دلم مونده اما برای اینکه اینجا رو بیشتر از این مثل یه دفترچه خاطرات  نکنم همینجا تمومش میکنم تا انشااله
 هفته بعد، کهذدست پُر تر برگردم !

ممنون و موفق باشید....


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۰۷
ستاره اردانی زاده

نظرات  (۳)

۱۹ بهمن ۹۷ ، ۰۶:۵۳ نجمه عزیزی
ستاره! ستاره! حرف بیمزه و تکراری قلمت خوبه که به دردت نمیخوره  ولی به نظر م بچه خوبی هستی کلا!  
پاسخ:
نجمه خانم عزیزم شما خیلی به من لطف دارید... باور کنید انرژی مثبت شما یه طوری یکراست از ائورت میریزه به بطن های قلبم  که کف دست هام شروع میکنه به داغ شدن... شما یه محرک مثبت برای شروع نوشته هایی پر از حس های خوب هستید... 
ممنون خیلی ممنون:)
میدونین ، اینجور بحثا توی اکثر مدارس دیده میشن و یه سری آدم نادون هم اونجاها حضور دارن .‌ولی شما بیخیال تموم این حرفها ، برای رسیدن به هدفتون و آرزوتون درس بخونین و در کنارش به علاقه هاتون برسین و برای رضایت آدمای سطح پایین ، خودتونو درگیر نکنین .
 قطعا موفق می شین :)

چقدر خوب که بلدین محیط نوشتنتون رو انتخاب کنین و از نوشتن لذت ببرین ! 
منتشرش میکنین ؟
زیاد اینجا بنویسین . دوست دارم متناتونو بخونم :)
پاسخ:
چشم حتما به پیشنهادتون عمل میکنم...
ممنون شما خیلی محبت دارید...
سعی میکنم تا بیشتر بنویسم اما درس  و مشه دیگه نمیزاره ولی تو فکرش هستم...
ممنون که اینجا رو میخونید و به من سر میزنید
۰۷ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۹ میــ๛ آنـہ
حسادت باعث میشه که جو بسیارخوب علم جویی،تبدیل به جایی که بشه حال بهمزن ترین اوقات واسه ادمه
پاسخ:
واقعا ... من که شخصا فقط میخوام از مدرسه فرار کنم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی