خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....

می نویسم ..نه از خودم اما برای خودم ... ادم بایدتوی این دوره و زمونه که همونشم داره مثل برق و باد میگذره یه طوری سر پا بمونه دیگه ؟! من که می نویسم...
دوست داشتم شمام باشید باهم یه دقیقه هایی رو راحت بگیریم و به حرفای من بخندیم ...اما یادتون باشه هرچی بیشتر فکر و عقیدت و ارزو و رویات رو بنویسی عمل و حرفاتم بهش نزدیک تر میشه ... بنویسم از چیزای خوب ... حال خوب تو نوشتن خوبه ،توی بزرگ ارزو کردن و چیزای بزرگ خواستن از خدای بزرگ ، یادمون نره حال خوب توی علاقه هامونه پس ولشون نکنید ....
من که خیلی سمجم شما رو نمی دونم... !!

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خودنویس

همچو سرمستان به بستان ، پای کوب و دست زن ....





نوشتن چطور من را ارام کرد ؟

يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ

بعد از یک عالمه انتظار کسی زنگ نزد ! باورم نمیشد ! من به اندازه کافی  برای  قبول شدن توی کمیسیون احمقانشون  عالی  و پر و پیمون بودم   اما چرا  نشد ؟ چرا و چرا و  چرا !؟!؟ سوال بی جوابی که اعصابم  رو خورد میکرد همین بود !! 

من به اندازه کافی  لایقم! پس شایسته سالاری به کدوم جهندم دره ای رفته که اینجوری من روحرص  میدن ؟ البته هنوز همه چیز واضح و قطعی نیست اما  من به خاطر نادیده گرفته شدن زحمات و عشق و علاقه ام  از خود بی خود شده بودم ! 

عصبی  ، نابهنجار و اندوهناک ! توصیف دقیقی از حال من  وقتی یک  تلفن احمقانه زده نشده بود ! 

بایدآروم میشدم  وگرنه خوره یِ اشک من رو تا فردا صبح که بابام میرسه نابود میکرد ، پس  به خودم اومدم و نشستم پشت کیبورد و کوبیدم ! تمام دکمه ها را  با تمام حرص  و غضبی که نسبت  به تمام تلفن های دنیا داشتم کوبیدم و کوبیدم و کوبیدم ! 

 دو دقیقه گذشت  ، پنج دقیقه گذشت ، ده دقیقه گذشت  ،یک ربع  گذشت و من دیگه مثل قبل پُر و ناراحت نبودم ، نوشته ام  سیاه و پر از  شکایت و به معنای واقعی کلمه کثیف بود  ، اما من دوباره شده  بودم همون ستاره  آروم قبلی که همه چیز رو به فال نیک میگرفت . 

حالا شروع کرده بودم به عذر خواهی از تک تک کلید های کیبورد که روی اونها کوبیده و یا نکوبیده بودم  ، حالا  از خودم دلجویی میکردم  و آروم آروم از خودم  سوال های منطقی میپرسیدم  ، راه حل های منطقی  کشف میکردم  و دو راهی های  ماندن یا نماندن و پول یا خدمت رو  بررسی میکردم  ....

حالم بهتر بود  ، چون تمام مشغله هام را رو روی یه  صفحه  ریختم و سرشون داد زدم و  زدم و زدم تا  صدام  گرفت  و بعد دیگه  چیزی نداشتم که بخوام باهاش فریاد بزنم  و فهمیدم که مسئله ای  به اون بزرگی  واقعا  چقدر در برابر کلمات  حقیر بود ! در واقع اصلا چیزی نبود ! حالا یک عالمه  راه خوب برای  بازیابی خودم  نوشته بودم  که میتونستم ازشون استفاده کنم !

 هزار و صد  کلمه ام که تموم شد دست از نوشتن  ور داشتم و همونطور که  به مانیتور نگاه میکردم  به این معتقد شدم که  بهترین راه اروم شدن و رهایی از استرس  ، یک لیوان آب خوردن و یا نفس عمیق کشیدن نیست !  بلکه نوشته ، چون تو هم  تخلیه میشی و هم  بدون اینکه خودت بفهمی شروع میکنی  دلایل  رو برای خودت  ردیف میکنی و  دنبال یک راه  جدید میگردی ... و تو  شاید  بعد از حتی ده د دقیقه نوشتن  بتونی  روزت رو بهتر از قبل از سر بگیری  ...

و من نتیجه گرفتم که :

نوشتن  بهترین آب خنکیست که تو میتونی موقع عصبانیت اون رو سر بکشی ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۱
ستاره اردانی زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی